به نام خدا
سلام؛
[1]
وقتی دلم خیلی می گیره، خیلی مستاصل می شم، کارم گیره، آروم و قرارمو از دست می دم، فکرم به جایی نمی رسه، وقتی از همه جا می بُرم و خلاصه بدجور کم میارم،
می رم نزدیک ترین مکان زیارتی؛ امام زاده های باغ فیض، امام زاده صالح یا ...
حتی اگه ساعت یک شب باشه و حتی اگه درش بسته باشه...
آخه آدم کجا رو داره بره؟ مگه هر حرفی رو می شه پیش هر کسی برد؟ مگه هر کاری رو می شه از هرکسی خواست؟
آدم می ره اونجایی که از همه بیشتر بوی خدا رو می ده... اصلا حرف هم نزنی ها... حتی گریه هم نکنی ها... همین صاف بری صاف برگردی آروم می شی...
آخه از همه بیشتر بوی خدا رو می ده...
انگار از همه ی جاهای دیگه، بیشتر به خدا نزدیکی...
***
[2]
بار اول بود که می رفتم سر کلاسش... شنیده بودم تدریس هم می کنه...
از در که وارد شد _ بعد از سلام _ یه راست رفت پای تخته و با ماژیک نوشت:
قال رسول الله ص : اَلمَرءُ عَلی دینِ خَلیلِهِ وَ قَرینِه...
_ می تونید ترجمه اش کنید؟
دست و پا شکسته هر کلمه اش از یه گوشه کلاس ترجمه شد: انسان بر دین دوست و هم نشین خود است.
گفت می دونین فرق خلیل و حبیب چیه؟
سکوت!
خودش ادامه داد: حضرت ابراهیم ع خلیل الله بود و پیامبر ما ص حبیب الله... خلیل به کسی می گن که تمام خواسته هاشو پیش دوست خودش می بره و از غیر اون چیزی نمی خواد... نقله که حضرت ابراهیم ع حتی نمک سر سفره اشو از خدا می خواست... اما حبیب اونه که خواسته هاشو حتی از دوست خودش هم نمی خواد و محجوب تر از اینه که از دوستش چیزی طلب کنه.. همیشه راضیه به رضای خدا... می گن حضرت رسول ص هیچوقت چیزی برای خودشون از خدا نخواستن...
***
[2.5]
اینا رو گفتم که بگم ما که به این مقاما نمی رسیم خصوصا حبیب اللهی، ولی خب کاش یه چند قدمی بریم سمت خلیلی...
یعنی وقتی کارمون گیر افتاد، نیازی داشتیم، کاری داشتیم، چیزی خواستیم، جز خودش سراغ کس دیگه ای نریم... جز خونه خودش، در خونه دیگه ای نریم...
آخه آدم کجا رو داره بره؟!
خوبه بنده التماس دعا بگه به بنده های دیگه... شور و مشورت خوبه... راهنمایی گرفتن خوبه... ولی واقعا یه چیزایی هست که فقط باید بین عبد و معبود بمونه... محرمانه است... حرف در گوشیه... محرمانه!
آدم که هر حرفی رو هرجایی نمی بره.. هر چیزی رو از هر کسی نمی خواد...
می گن "راز" و نیاز... راز! یعنی حرف در گوشی... یعنی محرمانه.. سرّی...
می گن راز و "نیاز"... نیازو که آدم پیش نیازمند نمی بره.. دیدی گدا از گدا طلب کمک کنه؟ (دیگه نمی شد بگم: گدا از گدا، گدایی کنه... خیلی "گدا" بازی می شد!) گدا می ره سراغ اونی که مایه دار می زنه... کسی که خودش نیازمنده، خودش کارش گیره، خودش وضعش وخیمه، چجوری گره از کار یکی دیگه باز کنه؟ اونی که خودش کُمِیتش لنگه، خودش کمیتش لنگه! یعنی خودش یکی رو می خواد به دادش برسه... آدم نیازو می بره پیش کسی که بی نیاز باشه... بی نیاز مطلق... عقل اینو می گه!
وقتی طرف حسابمون، خداییه که خیلی از خرابکاریامونو _ به فضلش _ از کرام الکاتبین* هم مخفی می کنه، آدم کجا بره دیگه؟!
کجا رو داره که بره؟!
......
پ.ن.
* کرام الکاتبین: همین دو تا فرشته محترمی که سر شونه چپ و راستمون نشستن و راستیه کارای خوبمونو می نویسه که دستش هم درد نکنه (و از صمیم قلب امیدواریم که چیزی هم برای نوشتن پیدا کنه) و سمت چپیه هم تند تند کار بدا رو می نویسه (البته با ما که کاری نداره! مختص گناهکارا و کفار و مشرکا و ... است، ما که ای بابا... حالا ریا می شه...)
- بهتر بدانیم: کلیک
بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 88
کل بازدیدها: 585448